دلم از دو دنیا سراپا بریده
زدیروز و امروز و فردا بریده
زکون و مکان پای بیرون نهاده
زقید ثری تا ثریا بریده
هیا هوی ما و من از یاد برده
ززیرو بم و پست و بالا بریده
نه تنها زسودای سودا رمیده
تو گویی ز پنهان و پیدا بریده
زیک سو هوس را زده بند بر پا
زسویی دگر از تمنا بریده
زدنیای شادی و غم دست شسته
طناب هوا های بی جا بریده
پس این دل کجا کرده منزل ندانم
که از هر چه جز یاد مولا بریده
چه مولا که جز او ندارد وجودی
زخلقی زبان من و ما بریده
نویسنده: بیقرار(دوشنبه 86/11/22 ساعت 11:17 صبح)